منصوره معتمدی
تب و تاب عکاسی مستند اجتماعی این روزها ذهن بسیاری از عکاسان جوان را به خود مشغول کرده است. کشف سوژه های جدید، خاص و جذاب، دغدغه فکری بسیاری از عکاسان شده و تلاش آنان را در جهت شرکت و ارائه آن ها در جشنواره های داخلی و بین المللی دو چندان کرده است. گاهی اوقات آنقدر تاریخ و نام جشنواره ها دغدغه ذهنی عکاسان می شود که هدف و انگیزه عکاسی را نیز تحت الشعاع خود قرار می دهد.
اینجا یک سئوال مطرح می شود؛ آیا باید از هر چیزی که از نظر بصری جالب بود و شانس موفقیت در فستیوال ها و جشنواره ها را داشت، عکس گرفت؟ آیا رسالت عکاس مستند اجتماعی چیزی جز انعکاس دردها و مشکلات انسان ها و تلاش در رفع آن هاست؟ آیا با خود اندیشیده ایم که انسان هایی که ما را به حیطه خصوصی زندگی خود راه می دهند و مجوز تصرف قسمتی از زندگیشان را از طریق عکس هایی که می گیریم به ما می دهند، موجودات ارزشمندی هستند که ما حق نداریم ذره ای از ارزش و اعتبار آنان را قربانی عکاسیمان کنیم؟
تا به حال از خود پرسیده ایم در ارتباط با انسان هایی که خالصانه زندگی خود را به طور امانت به ما سپرده اند، چه مقدار حق، عدالت و اخلاق را سرلوحه کاری خود قرار داده و به جهت کسب منافع شخصی و عکاسانه خود به زندگی آنان ورود پیدا نمی کنیم؟ آیا اگر دوربین و رسانه ای موجود نبود، باز هم به سراغ سوژه های جذابمان می رفتیم؟ آیا در جهت رفع درد و رنج آنان گام برمی داشتیم؟ آیا دوربین، وسیله ارتباط ما با آنان بود و آیا باز هم خبری از حس انسان دوستانه مان بود؟
آیا باز هم به سراغ عکاسی از زلزله می رویم برای کسب تجربه و نام و شهرت و مسابقه، یا تلاشی برای نجات انسان هایی بلا دیده و اگر آنجا کاری دیگر از دستمان برآمد، آیا در خود می بینیم که دوربین را زمین گذاشته و به کمک مردم بشتابیم؟
همگی ما عکس معروف «کوین کارتر» را به یاد می آوریم، کودک گرسنه آفریقایی و لاشخوری در انتظار مرگ کودک! چند درصد از ما در شرایط کوین کارتر، وجدانمان بیدار خواهد بود و در آن برهه از زمان تصمیمی را خواهیم گرفت که در آن نجات جان انسان مهمترین مساله اخلاقی زندگیمان باشد تا عکسی برای پولیتزر.
ای کاش همیشه پیش از آن که از دریچه دوربینمان به دنیای پیرامون خود نگاه کنیم، از دریچه قلب و وجدانمان به زندگی ارزشمند انسان ها بنگریم.